جملاتي زيبا از دکتر علی شریعتی در مورد سالار شهيدان امام حسين (ع):
- روح های بزرگ را از دو جا می توان شناخت : یکی از نیاز بیش ترشان و یکی از دردهای بیش ترشان .حسین درسی بزرگتر از شهادت دادو آن اینکه در برابر یزید اگر می توانی بکش، واگر نمی توانی بمیر.
- در عجبم از مردمانی که خود زیر شلاق ظلم و ستم زندگی می کنند و بر حسین می گریند که آزادانه زیست.
- حسین (ع) بیشتر از آب تشنه لبیک بود.افسوس که بجای افکارش زخمهای تنش را نشانمان دادند و بزرگترین دردش را بی آبی نامیدند.
-.آنهایی که حسین (ع) را تنها گذاشتند و از حضور و شرکت و شهادت غایب شدند، اینها همه با هم برابرند، هرسه یکیاند: چه آنهایی که حسین (ع) را تنها گذاشتند تا ابزار دست یزید باشد. و مزدور او، و چه آنهایی که در هوای بهشت، به کنج خلوت عبادت خزیدند و با فراغت و امنیت، حسین (ع) را تنها گذاشتند و از درد سرحق و باطل کنار کشیدند و در گوشه محرابها و زاویه خانهها به عبادت خدا پرداختند و چه آنهایی که مرعوب زور شدند و خاموش ماندند . . . اینها همه یکی هستند و با هم برابرند.
- اگر در صحنه حق و باطل نباشی ، چه به نماز بایستی و چه به شراب بنشینی ، هر دو یکی است .
آنچه که تا کنون شاید آن چنان که باید درباره او طرح نشده، مسأله تنهایی علی است. اصولاً انسان یک موجودِ تنهاست، در تمامِ قصهها، در تمامِ اَساطیرِ انسانی، در تمامِ مذاهب بشری، در طول تاریخ، تنهایی انسان به انواعِ گوناگون و زبانهای گوناگون بیان شده که "رنج انسان، تنهایی اوست در این عالم". این تنهایی چراست؟
عوامزدگی بیماریای است که حقیقت یک فکر و یا یک انسان را دگرگون میکند، در قالب فکرِ کوتاهِ خودش میریزد و رنگ سنتها و عادتها و سلیقهها و تربیتهای شخصی خودش را به این مکتب تازه، به این مذهب تازه میزند و به کلی عَوضش میکند. معنی "اسلام پوستیناش را بر عکس و چپه تنش میکند" این است.
ابتدا از حضارِ محترم، خانمها و آقایان، باید عذر بخواهم به دلیل اینکه من در مقامی ایستادهام که باید از علی سخن بگویم و این نهایت عَجز و شرمندگی است و علاوه بر آن، من یک سخنران یا خطیب نیستم، بلکه یک معلم سادهام و خواه نا خواه لَحن سخنم همچون لحن سخن یک معلم در کلاس است و بنابراین شاید متناسب با چنین مجلس پُرشکوهی نباشد.
و امّا اسلام؛ کدام اسلام؟ کدام روشنفکری است که از جامعهی اسلامی برخاسته باشد و با حداقل شناختی که طبیعتاً از اسلام دارد، نتواند میان اسلام به عنوان مذهبی حاکم در تاریخ، و اسلام به عنوان مذهبی محکوم و قربانی و شهید در همین تاریخ، تمییز دهد و به راستی باور کرده باشد که خلافت اموی و عباسی و سلطنتهای وابسته یا وارث آن، ادامهی راستین رسالت پیامبر است؟ چنین باوری چنان سادهلوحانه است که باید در میان عوامی که قربانی قرنها توطئهی تبلیغاتی دستگاههای جباران، که به نام اسلام، مردم را به تسلیم میخواندند، جست؛
دکتر علی شریعتی :حسین (ع) یک درس بزرگتر ازشهادتش به ما داده است و آن نیمهتمام گذاشتن حج و به سوی شهادت رفتن است ! مراسم حج را به پایان نمیبرد تا به همه حجگزاران تاریخ، نمازگزاران تاریخ،مؤمنان به سنت ابراهیم، بیاموزد که اگر هدف نباشداگرحسین (ع) نباشد و اگر یزید باشد ، چرخیدن بر گرد خانه خدا،با خانه بت،مساوی است
این روح حسین بود که تشنه جام های لبیک بود و گرنه جسمش را ازهمان هنگام که حجۀالوداعش را در عرفات ناتمام گذارد، پاره پاره و مُثله شده دیده بود ومی دانست که می میرد.
حسین، تشنه آب نبود، همچنان که عباس نبود.
جایی خواندم که مبارزان بزرگ، آن قدر می جنگند که دیگر بدنشان جایی برای زخم خوردن نداشته باشد؛ به یاد عباس افتادم و دیدم او بزرگترین مبارز است، عباس جنگیدتا جایی که دیگر بدنش جایی برای زخم خوردن نداشت؛ عباس، تشنه آب نبود، تشنه اعتقادش بود و شهادت و پرواز و لبیک حسین که وارث آدم بود.
یک نگاه احساسی، حرکتی ستاب زده و زود میرا[ست]، اما یک نگاه ذهنی و متفکر، متحرک است و محرک؛ و حسین، تشنه لبیک همین نگاه بود.
حسین، تشنه آب نبود، تشنه شناخت بود،
می خواست بداند آیا کسی خارج از ادای کلمات فهمید عمق دعای عرفه را؟
کسی فهمید چرا عرفات نا تمام ماند و به منا نرسید؟
کسی فهمید چرا حسین نه در منا که در نینوا به قربانگاه رفت و ثارالله شد؟
حسین تشنه آب نبود، تشنه لبیک بود و فهم و تفکر و معرفت ما از دین و اعتقادش، که برایش جنگید، و عقل آبی بودا را به منطق سرخ سهروردی پیوند زد و به خدایش هدیه کرد.
حسین، رویش درخت عصیانی بود که از پستی این دنیای کوتاه تا ماورا سربرداشت ... .
حسین، بیشتر از آب، تشنه لبیک بود، اما افسوس که به جای افکارش، زخم های تنش را نشانمان دادند و بزرگترین دردش را بی آبی نامیدند.
ملقّب به عمادالدین و مکنّی به ابوالحسن . فقیه و اصولی و جدلی و حافظ متون حدیث بود. وی در سال 405 هَ . ق . متولد شد. او راست : 1 - شفارالمسترشدین فی الخلافیات . 2 - کتابی در اصول فقه . 3 - نقد مفردات امام احمد. (از معجم المؤلفین بنقل از طبقات الشافعیه ٔ سبکی ج 4 ص 281).
عطاملک جوینی در تاریخ جهانگشا اشاره کرده است در سنه 588 میان بهاء الدینمحمد کاتب بغدادی و بهاء الدین محمد بن علی جوینی جد پدرعطاملک جوینی در حضور سلطان تکش مباحثاتی رفت.وفات وی ظاهرا در سالهای اوب قرن هفتم بوده است
عطاملک جوینی (ج 2، ص 28) می گوید در 588 بهاءالدین بغدادی در آزادوار با جدّ پدرم در حضور شاه مباحثه کرده است . وی منصوب به آزادوار است.
منابع: تاریخ سبزوار (سید علی نقی امین)، ویکی پدیا، فرهنگ لغت دهخدا
....این است که علی در میان پیروانش هم تنهاست این است که علی در اوج ستایشهایی که از او می شود مجهول مانده است.
درد علی دوگونه است : یک درد دردی است که از زخم شمشیر ابن ملجم در فرق سرش احساس مس کند و درد دیگر دردی است که او را تنها درتنها در نیمه شبهای خاموش به دل می گرییم که از شمشیر ابن ملجم در فرقش احساس می کند.
اما این درد علی نیست
دردی که چنان روح بزرگی را به ناله آورده است (( تنهایی )) است که ما آن را نمی شناسیم !
باید این درد را بشناسیم نه آن درد را!
که علی درد شمشیر را احساس نمی کند
و....ما
درد علی را احساس نمی کنیم.
...علی میثم خرما فروش را که خرماهای خوب را از بد سوا کرده و بدو قیمت مختلف می فروخت می بیند و برآشفته به او می گوید (( چرا بندگان خدا را تقسیم می کنی؟))...
....جامعه اسلامی به یک آتش فکری انقلابی احتیاج داردبه (( مکتب )) و جامعه اسلامی در برابر استعمار به (( وحدت )) احنیاج دارد و توده های مسلمان در نظام تبعیض به (( عدالت )).
این است که :
به علی
احتیاج دارد
....علی در برابرمان ايستاده، شناختش از مسئوليت سرشارمان می کند. پس به جای شناخت علی و قبول مسئوليت، راه حلی می جوييم و می يابيم!!
به جای شناخت علی و زندگيش و خواندن و فهم نهج البلاغه اش، حب اش را بگير و شناختش را رها کن! چرا که حب علی بدون شناخت ايجاد مسئوليت نمی کند.
علی مجهول و نا شناس مانند بتی هست که می پرستيمش، بی آنکه ميان ما و او هيچ ارتباطی وجود داشته باشد.
بی شناختن ، علی چون ديگران است!
....هرچه می خواهی گريه کن، هو بکش ، عشق و محبت بورز؛ بی اندکی شناخت، علی را فرشته کن، خدايش کن ، نمی تواند ذره ای در زندگيت تاثير داشته باشد و بايستنی بر دوشت بگذارد !
فقط نشناسش !! چرا که شناختش مسئوليت آور است! ....
.... (( شیعه علی بودن )) مسولیتهای سنگینی را بر دوش انسان بار می کند – مسولیتی که از همه مسولیتهایی که مکتبهای آزادیخواهیعدالتخواهی و آزادیبخش بر دوش معتقدان و پیروان خود می نهد – سنگینتر است.
شناخت علی (( ذهنیت)) است . حب علی (( احساس)) است . اما تشیع علی ((عمل)) است.
همیشه پرستش با خون،با قربانی،همراه بوده است.اسماعیل!این ذبیح مقدست!ابراهیم را ببین. فرزند دلبندش را در عشق قربانی می کند. کارد را بر حلقوم پاره جگرش می نهد. فرزندی را که به عمری،با رنج ها و امید ها پرورده است،به دست خود زبح می کند!
عشق همواره تشنه «اخلاص» است.نیمه روشنفکران بی درد و دل،خرده می گیرند که قربانی چرا؟ معبد به قربانی چه نیازی دارد؟خدا چرا خون را دوست بدارد؟
شگفتا!شگفتا!چرا نمی فهمند؟این او نیست که خون می طلبد،قربانی می خواهد؛این عاشق است که به آن سخت نیازمند است. می خواهد به او،نه،به خودش،به دلش،ایمان اش،نشان دهد که::
«من اسماعیل ام را نیز قربانی تو می کنم»!نشان دهد که من در دوست داشتن،در ایمان،مطلق ام!«مطلق»!
آن چه را در همه آفرینش نیست،آنچه را طبیعت از داشتن اش محروم است، از ساختن اش عاجز است،من دارم؛من می آفرینم.
ای عشق!من تشنه ی«این هواهای عفن،و این آب های ناگوار» نیستم.ای ایمان!من ایمان ام را ،به زندگی کردن نیز نخواهم آلود. اخلاص! . اخلاص!
یعنی فقط تو!یکتایی!یک تویی!
چگونه این را نشان دهد؟باید نشان دهد. نه به او،که «او» می داند.نه به خود،که خود می یابد.نه،اصلا به چنین تجلی یی،به چنین نمایشی،محتاج است،سخت!چه رنج لذت بخشی است! چه مستی یی دارد ایثار!هرچه دردناک تر،شیرین تر!
آری قربانی!عشق تشنه می شود،خون بایدش داد؛سرد می شود،آتش اش باید زد،گرسنه می شود،قربانی بایدش کرد. عشق با قربانی،باخون،نیرو می گیرد،زلال می شود،رشد می کند، پاک و بی لک می شود....
که با آن عشق می ورزد، دوست می دارد، می پرستد، مینالد، دعا می کند، می گرید، اشک می ریزد، انتظار می کشد، صبر می کند، اخلاص می ورزد، ارزش می نهد، درد می کشد، رنج میبرد، ایثار می کند، می گدازد.
به هر حال پس از بر طرف شدن موانع خروج از کشور به قصد حج خود را آماده کرد و به عنوان یک مسلمان وصیت خود را نوشت. زمستان سال 1348« امروز دوشنبه سیزدهم بهمن ماه پس از یک هفته رنج بیهوده و دیدار چهره های بیهوده تر شخصیتهای مدرج، گذرنامه را گرفتم و برای چهارشنبه جا رزرو کردم که گفتند چهار بعد از ظهر در فرودگاه حاضر شوید که هشت بعد از ظهر احتمال پرواز هست . . .
به مناسبت 29 اردیبهشت سالروز شهادت دکتر علی شریعتی:
در ۲۶ اردیبهشت، شریعتی با گذرنامهای به نام علی مزینانی به مقصد بلژیک تهران را ترک کرد و پس از دو روز اقامت در بروکسل به انگلستان رفت تا از همسر و فرزندانش که قصد پیوستن به او را داشتند، استقبال کند. در این فاصله ،سفری نیز به فرانسه داشت و سپس در شب ۲۶ خرداد به انگلستان برگشت و منتظر خانوادهاش ماند که قرار بود ۲۸ خرداد به مقصد انگلستان حرکت کنند. چند روز پس از هجرت شریعتی از کشور، ساواک از غیبت او مطلع شد . . .
اینجا آسمان ابریست ، آنجا را نمیدانم... اینجا شده پائیز ، آنجا را نمیدانم... اینجا فقط رنگ است ، آنجا را نمیدانم... اینجا دلی تنگ است ، آنجا را نمیدانم. وقتي كه بچه بودم هر شب دعا ميكردم كه خدا يك دوچرخه به من بدهد. بعد فهميدم كه اينطوري فايده ندارد. پس يك دوچرخه دزديدم و دعا كردم كه خدا مرا ببخشد. هی با خود فکر می کنم ، چگونه است که ما ، در این سر دنیا ، عرق می ریزیم و وضع مان این است و آنها ، در آن سر دنیا ، عرق می خورند و وضع شان آن است! ... نمی دانم ، مشکل در نوع عرق است یا در نوع ریختن و خوردن
پدرمومن من... مادر مقدس من... نماز تو یک ورزش تکراری است بدون هیچ اثراخلاقی و اصلاح عملی و حتی نتیجه بهداشتی ! که صبح و ظهر و شب انجام می دهی اما نه . . .
اهداف سایت روستا :
1.معرفی روستا در دنیای اینترنت
2.ایجاد همدلی و همبستگی در بین تمام وابستگان به روستا در تمام نقاط ایران و جهان.
3.ایجاد محیطی برای با خبر شدن از وقایع و پیشرفت های فردی و منطقه ای.
4.بالا بردن سطح آگاهی عمومی مردم روستا.
5.بررسی نیاز ها و ارائه راهكار ها یی جهت پیشرفت فرهنگی ، آموزشی ، اجتماعی ،اقتصادی، رفاهی و عمرانی.
6.حضور پر شور جوانان به عنوان عامل اصلی در این فرایند.
این سایت متعلق به همه شما عزیزان است.امیدوارم با یاری هم به این اهداف برسیم.