زینب
ای زینب ،ای زبان علی در کام!
با ملت خویش حرف بزن!
ای زن!
ای که مردانگی در رکاب تو، جوانمردی آموخت . . .
ای زبان علی در کام !
ای رسالت حسین بر دوش!
ای که از کربلا می آیی و پیام شهیدان را،
در میان هیاهوی همیشگی قداره بندان و جلادان،
همچنان به گوش تاریخ می رسانی ،
زینب ، با ما سخن بگو !
مگو که بر شما چه گذشت!
مگو که در آن صحرای سرخ چه دیدی!
مگو که جنایت ، آن جا تا به کجا رسید!
مگو که خداوند آن روز ،
عزیزترین و پرشکوه ترین ارزش ها و عظمت هایی را که آفریده است ،
یک جا در ساحل فرات ، و بر روی ریگزارهای تفتیده ی بیابان طف ،
چگونه به نمایش آورد و بر فرشتگان عرضه کرد،
تا بدانند که چرا می بایست بر آدم سجده می کردند . . .؟
آری زینب !
مگو که در آن جا بر شما چه رفت !
مگو که دشمنانتان چه کردند،دوستانتان چه کردند . . .؟
آری ای " پیامبر انقلاب حسین "
ما می دانیم ، ما همه را شنیده ایم.
تو پیام کربلا را ،پیام شهیدان را به درستی گزارده ای،
تو شهیدی هستی که از خون خویش کلمه ساختی،
همچون برادرت که با قطره قطره ی خون خویش سخن می گفت.
ای که از باغ های سرخ شهادت می آیی
و بوی گل های نو شکفته ی آن دیار را در پیرهن داری ،
ای دختر علی ، ای خواهر ، ای که قافله سالار کاروان اسیرانی ،
ما را نیز در پی این قافله با خود ببر!
برگرفته از کتاب دفترهای سبز شهید دکتر علی شریعتی
|